این متن را دوست عزیزی برای ما ارسال کردند و درخواست داشتن در سایتمون قرار بدیم. امیدواریم مادر ایشان سفری متعالی داشته باشن:
من مرجان حسینی کاشانی ۳۷ ساله هستم و جهت قدردانی از زحمات اقای ایزدی و کارکنان نمایندگی ایزدی این متن را مینویسم. همچنین امیدوارم داستان من باعث شود افراد بیشتری با بیمه ی عمر و الزام و اهمیتش در زندگی آشنا شوند. چرا که بسیاری از دوستان و آشنایان من هم قبل ازین ماجرا این بیمه را نمیشناختند.
مادر عزیز من چهل و پنج روز قبل از پیش ما رفتند. بدون هر گونه بیماری قلبی و بصورت کاملا ناگهانی در خواب سکته کردند. آنهم در سن ۶۱ سالگی. تنها قرصی که میخوردند قرص تیروئید بود و مکمل های روزانه. هنوز باورم نمی شود دیگر در زندگی ما نیست. دیگر صدایش را نخواهم شنید. دیگر آغوشش را حس نخواهم کرد.... تقاضا دارم برای ایشان فاتحه بفرستید..
بهرجهت زندگیست و باید زندگی کرد..
۲ سال پیش برای تمدید بیمه نامه خودرو بهمراه مادرم به نمایندگی ایزدی مراجعه کردیم. در دفتر با پوستر بیمه عمر مواجه شدیم. مادر درمورد آن سوال کرد و بعد از توضیحات کامل یکی از کارکنان، مادر رو کرد به من و گفت: ؛ از من که گذشته.. اینچیزا برای شما جووناست؛ صداش دقیقا واضح تو گوشم هست. اقای ایزدی رو به مادرم گفتند امید بین ایرانی ها خیلی کم شده. شما سنی ندارید که این حرف را میزنید ما مشتری ۸۰ ساله داریم بعد بیمه عمر خودش را هم نشان دادند. متولد ۱۳۳۱ بیمه عمری برای ۲۰ سال که درست یادم نیست اما حدودا هفت هشت سالی از آن گذشته بود. با این توضیحات مادر خوشحال شد و لبخند زد. لبخندی که دیگر هرگز بر چهره ی زیبایش دیده نخواهد شد...من بیمه عمر خود را گرفتم ولی مادر بدلیل سن بالای ۵۰ باید آزمایش می داد و گفت حوصله ندارد دوباره این مسیرها را برود. اقای ایزدی قول دادند برای آزمایش ها مادر را همراهی کنند تا زودتر و بی دردسر کارش تمام شود.سه روز بعد که جواب ازمایش ها امد بدلیل تیروئید و چاقی افزایش نرخ به حق بیمه خورد که باز مادر منصرف شد اما اقای ایزدی صحبت کردند و در نهایت مادر قبول کردند و بیمه عمر زدند. ماهی ۳۰۰ هزار تومان با سرمایه فوت ۹۰ میلیون تومان. سرمایه ای که هیچ وقت اهمیتی نداشت و تصور می کردیم بهانه ایست برای سود شرکت بیمه و هرگز بدرد ما نخواهد خورد. مرگ برای همسایه است...
دو سال گذشت و اتفاقی که فقط در کودکی تصور میکردم و شبها باعث بیخوابیم میشد افتاد. ترس از دست دادن مادر. اتفاق افتاد. مادر رفت و یکهفته بعد که کشوی آلبوم ها را برای بازسازی خاطرات بیرون کشیدم قرارداد بیمه عمرش را دیدم. بماند که غمم را آتش زد و ساعت ها گریه کردم. صبح با نمایندگی تماس گرفتم... دلداری دادند و لطف کردند در تمام مراحل دریافت غرامت سرمایه فوت مادر کنارمان بودند. مراحل آسان بود ولی واقعا بودنشان دلگرمی بود. با اینکه هیچ وظیفه ای نداشتند. من از ایشان متشکرم.
درست است که غم از دست دادن مادر هرگز با سرمایه فوت ۹۰ میلیون تومانی قابل مقایسه نیست. تمایل ندارم زیاد راجع به این حس صحبت کنم ولی فقط می توانم بگویم: ممنونم مادر عزیزم... ممنونم.. روحت شاد